غریبه خاکه مئن، کاخام چیتینه!
ترا هرماله وامرازه تی شینه!
هاچین سایا مانی، شی، آیی، بی قاق!
تی دیم چومانه ارسو در کمینه
فارسی
در خاک غرب کاخ هم به آدم نمی آید( به دل آدم نمی چسبد)
به دلت نمی چسبد که از آنِ تو است.
درست مانند سایه می مانی، می روی، می آیی، حیران می شوی!
روی گونه ات اشکِ چشمان در کمین است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر